گزارش

ساعتی در عمارت فرهنگ و غذا؛ از روزنامه‌نگاری و رمان‌نویسی تا کافه‌داری
ساعتی در عمارت فرهنگ و غذا؛ از روزنامه‌نگاری و رمان‌نویسی تا کافه‌داری
06 فوریه 2021 by سهیل علی‌نیا، شهروندخبرنگار

بیرون عمارت با آجرهای سنتی، طاقچه و سایبان و نقاشی‌های روی دیوار تزیین شده‌ است. میز و صندلی‌ها دور تا دور حوض و زیر سایبان‌های سبز قرار گرفته‌اند و کنار شمعدانی‌ها و گلدان‌های سرسبز حال و هوای نوستالژیکی رقم زده‌اند، درست شبیه فضاهایی که در «رمان گود» ترسیم شده‌اند و بازارچه‌ها و محله‌های قدیمی تهران را مثل پرده سینما جلوی چشم می‌آورند. این‌جا عمارت فرهنگ و غذای «گود» است. «مهدی افشارنیک» یکی از موسسین این عمارت جذاب است، روزنامه‌نگاری که رمان‌نویس شد و حالا کافه‌دار شده است، کافه‌اش هم هم‌نام زمان محبوبش است؛ کافه گود.

***

رمان گود سال ۱۳۹۵ توسط «نشر چشمه» منتشر شده است. در زمان انتشار علی‌رغم بی‌میلی مخاطب امروز به کتاب، مورد اقبال و استقبال قرار گرفت و به گفته منتقدان دلیل اصلی استقبال از این رمان، سابقه روزنامه‌نگاری مهدی افشارنیک و زمان روایت رمان است. بر خلاف رمان‌های امروزی که در حال و هوای این روز‌ها می‌گذرند، افشارنیک در رمانش به سراغ شکاف‌هایی رفته است که در سال‌های قبل از کودتای سال هزاروسیصدوسی‌ودو آغاز شده‌اند و تا به امروز ادامه دارند. در خلال این روایت توجه نویسنده به محله‌های خاص و قدیمی تهران به چشم می‌آید؛ از بازارچه نایب‌السلطنه تا محله آب‌منگل و ادیب. اگر رمان گود را خوانده‌‌ باشید اثر انگشت مشترک نویسنده کتاب و طراح کافه که خودشان آن را عمارت فرهنگ و غذای گود می‌نامند به وضوح برایتان مشخص می‌شود.
«ندا» روزنامه‌نگار است و با مهدی افشارنیک همکار است. او در مورد کافه عمارت گود می‌گوید: «اول از خودم باید برایتان بگویم. بیشتر ما روزنامه‌نگارها مثل تئاتری‌ها و و بعضی از مجسمه‌سازها شغل‌مان با پول در آوردن در تضاد است؛ یعنی خودمان هم باور نداریم که باید از شغل‌مان پول زیادی در بیاوریم، به همین دلیل آرزوها و خواسته‌ها و تفریحات و عشق و کیف‌مان هیچ وقت سمت شاسی بلند و پنت هاوس و اسکی و دیزین نمی‌رود. اما وجه اشتراک بیشترمان علاقه به تاریخ و خواندن است. کافه جایی است که اگر حالش خوب باشد و انرژی خوبی داشته باشد، عیش ما را کامل می‌کند و از آن‌جایی که مهدی افشارنیک روحیه ما را خوب می‌شناسد و یا بهتر بگوییم خودش هم همچنین روحیه‌‌ای دارد، فضای کافه عمارت گود خیلی با روحیه و حال و هوای ما جور در می‌آید.» 

اکثر دیوارهای بخش داخلی عمارت را کتابخانه‌ها پوشانده‌اند؛ کتاب‌های تاریخی بخش عمده کتابخانه را تشکیل می‌دهند و لاله‌های تراش‌دار سرخ بخشی از تزئینات روی میزها و روی کنسول کتابخانه را تشکیل می‌دهند. بخشی از دیوار قسمت داخلی هم با تصاویر نویسندگان، روزنامه‌نگاران و هنرمندان معاصر پوشانده شده است؛ تصاویری از «توران میرهادی» و  «محمدرضا شفیعی کدکنی» تا «احمد شاملو» و «عمران صلاحی.» 

عمارت گود اما تنها محدود به کافه نیست. زورخانه و آب‌انبار از بخش‌های جذاب این عمارت هستند. بخش زورخانه هر از چند گاهی رویدادهایی درباره ورزش باستانی و زورخانه‌ای برگزار می‌کند. این بخش با میل‌های زورخانه و نقاشی‌های زورخانه‌ای تزیین شده است.

آب‌انبار عمارت گود حالا تبدیل به یک گالری برای نمایش آثار هنرمندان نقاش و عکاس شده است و آثار هنرمندان و نقاشان برای مخاطبان و مشتری‌های کافه روی دیوارهایش به نمایش در می‌آید.

اتاق نوستالژی عمارت گود که با تلویزیون‌های سیاه و سفید و دستگاه‌های بازی آتاری و سگا تزیین شده است و پنجره‌های بزرگ رو به حیاط دارد از دیگر قسمت‌های دیدنی این کافه است. 

ندا می‌گوید: «من یکی که عاشق کتابخانه‌‌اش هستم، اگر به هر وجهی از تاریخ داخلی یا خارجی معاصر یا غیرمعاصر و جنگ‌های جهانی فتوحات کشورها و سرگذشت هر کسی در تاریخ علاقمند باشید، حتما کتابی به فراخور حال‌تان در این کتابخانه پیدا می‌کنید.» می‌خندد و می‌گوید: «برای این که خیلی حرف‌های روشنفکری نزده باشم، باید بگویم اگر ذره‌‌ای علاقمند به کتاب و تاریخ و فرهنگ هم نیستید و در کافه بیشتر به دنبال خوراکی‌های خوشمزه هستید باز هم کافه عمارت گود احتمالا محیط جذابی برایتان خواهد بود. یک حیاط بزرگ و دل‌باز با کلی گل و گیاه چشم‌نواز و سیستم گرمایش و انواع اطعمه و اشربه‌ خوشمزه.» 

مهدی افشار‌نیک هم کنار دوستانش پشت میز نشسته است و در مورد کافه عمارت گود می‌گوید: «فکر می‌کردم این کار می‌تواند من را کم کم به سمت بازنشستگی و پا روی پا انداختن ببرد، اما از زمان تاسیس این‌جا همه چیز دست به دست هم داد که یک لحظه هم آرامش نداشته باشم. اوایل اسفند بازسازی این‌جا تمام شد، ولی به خاطر کرونا ما ششم خرداد کافه را افتتاح کردیم. در این مدت خوابیدن سرمایه و اجاره سنگین این‌جا و حقوق کارمندانی که استخدام کرده بودیم خواب و خوراک را از ما گرفته بود.» مکثی می‌کند و سعی می‌کند فضای رفاقت بین دوستانش سنگین نشود. بعد با لبخند می‌گوید: «از نوشتن که عشق ما است پولی در نمی‌آید، می‌آییم کاسبی هم بکنیم این جوری می‌شود. واقعا قرار نیست فقط کرونا مردم را از پا بیندازد. بدهی و چک برگشتی و عقب افتادن حقوق بچه‌ها و از دست رفتن کسب‌وکارها هم آدم را از پا می‌اندازد.»
در دوران پیک شیوع ویروس کرونا، مشاغل مختلف به مدت حداقل دو هفته و یا بیشتر توسط دولت، تعطیل شدند که میزان تعطیلات به نوع شغل مرتبط بود و مشاغل به چهار گروه تقسیم شدند. اما حکومت در جریان این تعطیلات کوچک‌ترین حمایتی از مشاغل مختلف نداشت و اختلافات فراوانی بین موجران و مستاجران بر سر پرداخت یا عدم پرداخت اجاره بین موجر و مستاجر به وجود آمد.
«نیکی» در آلمان زندگی می‌کند و این روزها به خاطر بیماری و جراحی قلب مادرش به تهران سفر کرده است. او در مورد کافه عمارت گود می‌گوید: «هشت سال بود که به ایران نیامده بودم و حقیقتا خیلی از دیدن این‌جا سورپرایز شدم. هشت سال پیش کافی‌شاپ‌ها یک شکل دیگر بودند؛ یک فضای کوچک با دیوارهای سیاه و پوسترهای فریدون فروغی و شاملو روی دیوار و بوی تند سیگار، اما این‌جا پر از انرژی است، همه چیز زنده است و رنگ زندگی دارد. معماری حیاط و فضای بیرونی فوق‌العاده است. میزهای چوبی و فانوس‌های شاه‌عباسی، درختان بید و گلدان‌های شمعدانی آدم را دیوانه می‌کنند. اول فکر کردم برای من که ایران زندگی نمی‌کنم خیلی جذاب است، اما دو تا از دوستانم هم که این‌جا زندگی می‌کنند و با من به این‌جا آمدند، خیلی خوش‌شان آمد.» 

«منصور» از کارمندان عمارت است، از تاثیرات شیوع ویروس کرونا روی کار عمارت حرف می‌زند: «از دیدن این همه زیبایی و گل و گیاه و معماری حال‌مان خوب می‌شود، اما هر لحظه هم نگران تعطیل شدن کافه و از دست دادن کارم هستم. هر کاری سال اولش خاک‌خوری دارد، حالا این‌جا که نزدیک هشت ماه است باز شده است و دو ماه کامل به خاطر کرونا تعطیل بوده است. یک ماه از شش غروب به بعد که سر چراغی کارمان است، تعطیل بود. خب طبیعتا برای صاحبان عمارت همه این‌ها ضرر است.» 

روی تخته‌سیاه داخل حیاط عمارت با گچ سفید و خط نستعلیق نوشته شده است: «نه تابستان با هیچ شهریوری، نه زمستان با هیچ اسفندی به اندازه پاییز به مذاق خیابان‌ها خوش نمی‌آید! پاییز آبانی دارد که بر دل هر کافه‌ای می‌نشیند.» تاریخ زیر این  شعر دوم آبان ماه سال ۱۳۹۹ است که ربطی به زمستان و ماه بهمن ندارد. منصور می‌گوید: «آن‌قدر از این شعر و خط روی تخته استقبال شده که دل‌مان نیامده است عوضش کنیم.»

لطفا یک آدرس ایمیل معتبر وارد کنید