دکتر «آنتونی فاینشتاین» تحقیقی را تحت عنوان «مطالعه سلامت روانی خبرنگاران ایرانی» انجام داده است که این مطالعه نشان می دهد شمار قابل توجهی از خبرنگاران ایرانی علائم متوسط تا حاد افسردگی را از خود بروز می دهند.
فاینشتاین که مطالعات خود را روی «اختلالات تنش زای پس از رویداد» متمرکز کرده است، او در بخش اول گفت و گوی خود با سایت خبرنگاری جرم نیست می گوید که این اختلالات به گونه ای نیستند که به حالت فیزیکی نشان داده شوند و در صورتی که این اختلال ها پیشرفته باشند، فرد از ادامه کار باز می ماند و نیاز به درمان دارد. وی در بخش دوم گفت و گو با «سایت خبرنگاری جرم نیست» به راه هایی برای کمک به این خبرنگاران اشاره می کند.
دوستان و نزدیکانِ خبرنگاری که به این مشکل ذهنی مبتلا است باید به چه نکاتی آگاه باشند؟ باید چه رفتارهایی در پیش بگیرند و چه گونه می توانند به آن شخص کمک کنند؟
کسانی که با خبرنگارانِ مبتلا به اختلال تنشزای پس از رویداد زندگی می کنند متوجه می شوند که فرد تندخو شده است و نمی تواند خشم خود را کنترل کند، رفتارش کمی عجیب و غریب است و دمدمی مزاج است. شاید از قضاوت ها و داوری های آن شخص ناراحت شوند. مراقبش باشید ببینید آیا خوابش درست است یا نه. هر از گاهی، این افراد برای درمان به الکل هم پناه می برند.
اگر مشکلات روانیِ خبرنگار حاد باشد، اولین کمک این است که او را تحت درمان قرار دهید. ما در تحقیق خود به این نتیجه رسیده ایم که حدود ۵۰ درصد خبرنگاران ایرانی پیش روانکاو و روان درمانگر رفته اند. این عددِ بسیار بالایی است. ولی فقط نیمی از آن ها به خاطر مشکلات کاری و حرفه ای خواسته اند درمان شوند. حرف اصلی ام این است که اگر خبرنگاری اختلال تنشزای پس از رویداد و یا افسردگی داشته باشد، باید توسط روانکاو یا روانشناس تحت درمان بالینیِ خوبی قرار بگیرد.
خانواده هم می تواند بسیار مؤثر باشد. باید از خبرنگارِ بیمار حمایت کند؛ باید پشتیبانش باشد. باید درک کند که خبرنگار دوران سختی را می گذراند. این خودش می تواند واقعاً ارزشمند باشد.
بزرگترین چالشِ پیش رو برای کمک به این دسته از خبرنگاران چیست؟
چالش اصلی این است که باید به خبرنگاران کمک کرد تا به کمک ها و مشاوره های روانشناختیِ حرفه ای دست پیدا کنند. نباید خجالت کشید و فکرد کرد بی آبرو می شویم. باید بتوانید خبرنگار را راضی کنید که برای غلبه بر مشکلش کمک بگیرد. باید بفهمد که این واقعاً به نفع او است که کمک بگیرد.
ما به دلایل مختلفی داده جمع آوری می کنیم. یکی است که حد و مرزهای مشکل را تعیین کنیم. این کاری است که ما در تحقیق خود انجام داده ایم. دلیل دوم این است که به خبرنگاری که محتاج کمک است کمک کنیم، چون اگر اختلال تنشزای پس از رویداد یا افسردگی داشته باشد، خودش خود به خود خوب نمی شود. باید کمک بگیرد. قابل درمان است. در کشورهایی مثل ایران، قطعاً سیستم های روانپزشکی پیشرفته ای وجود دارد. این حرف درباره کشورهایی هم که بسیاری از خبرنگاران ایرانی در آن ها زندگی می کنند صادق است؛ کشورهایی مثل آمریکا، انگلستان، و کانادا. چالش این است: چه گونه می توانید به خبرنگاران کمک کنید؟
به نظر شما، بهترین استراتٰژی برای کمک به خبرنگاران چیست؟
بارها و بارها جواب این سؤال را داده ام: دانش، دانش، و دانش. بهترین استراتژی برای این که خبرنگار را ترغیب کرد تا کمک بگیرد این است که او را از ضربه ها و آسیب های روانی مطلع کنید. خبرنگارانی که از مسائل روانی آگاهی و اطلاع دارند می فهمند که واقعاً به نفعشان است که کمک بگیرند. درست آن لحظه ای که فهمیدند از چه چیزی در رنج و عذاب اند، درست آن لحظه ای که علائم بیماری شان را تشخیص دادند، به لزوم درمان هم پی خواهند برد.
باید از رؤسا و مدیران محل کار هم کمک خواست. این بی نهایت مهم است. چون اگر رؤسا و مدیران متوجه مشکل بشوند، فرهنگ و رویه اتاق خبر را عوض خواهند کرد، و می توانند خبرنگاران را تشویق کنند که کمک بگیرند.
وقتی درباره اختلال تنشزای پس از رویداد در بین خبرنگاران صحبت می کنید، یکی از چیزهایی که به ذهن می آید این است که خیلی از ایرانی ها، با حرفه های مختلف، از خبرنگار و فوتبالیست گرفته تا پزشک و سیاستمدار، خیلی از این علائم را دارند. آیا می شود گفت یک ملت به اختلال تنشزای پس از رویداد مبتلا است؟
تقریباً با اطمینان می گویم جواب منفی است. برای آن که اختلال تنشزای پس از رویداد داشته باشید، باید تجربه استرس آور شدیدی را از سر گذرانده باشید. باید با استرسی مواجه بوده باشد که می توانسته به مرگ شما یا مرگ شخص دیگری بیانجامد. بنابراین، به این راحتی نمی شود به اختلال تنشزای پس از رویداد مبتلا شد. واقعاً نمی توان تصور کرد چه طور کل یک ملت می تواند با چنین تجربه ای رو به رو شود. با این حال، وقتی در جوامع پرخطری زندگی می کنید، عده زیادی در معرض تهدید قرار می گیرند و یا شاهد مرگ دیگران می شوند. در این جوامع، میزان ضربه های روحی و روانی می تواند خیلی بالا باشد.
چرا مردم باید به این خبرنگاران کمک کنند؟ چه طور می توان مردم را متوجه این مسأله کرد؟
در ۱۶ سال گذشته، به این نتیجه رسیده ام که اگر می خواهید نگرش یک سازمان را به مشکلات و آسیب های روانی تغییر دهید، باید آمار و ارقام جلویشان بگذارید. به همین دلیل است که تحقیقی مثل تحقیق ما این قدر مهم است. باید بروید سراغ یک سازمان خبری و به آن ها بگویید این نتیجه دقیق تحقیقات ما است، داستان نگفته ایم، شایعه راه نیانداخته ایم، برداشت های شخصی و احساسی مردم را بازگو نکرده ایم. کار ما بر اساس آمار است. ۲۰ درصد خبرنگاران ایرانی شکنجه شده اند؛ خانواده بیش از ۵۰ درصد آن ها تهدید شده اند. این ها ارقام خیلی بالایی است. اگر حقایق را پیش چشم سازمان ها بگذارید، خواهند فهمید که این علائم می تواند برای حیات ذهنی خبرنگاران واقعاً مضر باشد.
اختلال تنشزای پس از رویداد چه طور می تواند یک جامعه را تضعیف کند؟ آیا به ضرر حکومت ها نیست که چنین جامعه ای ایجاد کنند؟
هیچ کس جامعه ای نمی خواهد که در آن عده زیادی با مشکلات روانی و عاطفی دست به گریبان باشند. این جامعه اصلاً از حرکت باز می ماند. با این حال، من خیلی مطمئن نیستم که حکومت های سرکوبگر واقعاً دلشان به حال این مسائل بسوزد. به نظر من، اگر اصلاً توجهی به این مسايل نشان بدهند، در صدر اولویت هایشان نخواهد بود.
در رژیم های سرکوبگر، اتفاقی که می افتد این است که شهروندان کشور را ترک می کنند. به تحقیق ما نگاه کنید: یک سوم خبرنگارانی که پرسشنامه های ما را پر کرده اند داخل ایران بوده اند؛ و دو سوم دیگر بیرون از ایران. خبرنگارهای ایرانی افراد بسیار آگاه و تحصیل کرده ای هستند ولی چیزی که شاهدش هستیم این است که دو سوم گروهی که در تحقیق ما شرکت کردند از کشور بیرون آمده اند. این فرار مغزها است. ٰرژیم های سرکوبگر باهوش ترین افراد را بیرون می رانند. در ایران که قطعاً این اتفاق افتاده است. در آفریقای جنوبی در دوران آپارتاید هم شاهد همین وضع بوده ایم. در آخر، حاصلی جز شکست در پی نخواهد داشت. همه می دانیم که سرکوب به ضرر جامعه است.
در این تحقیق، تقریباً سه سال جمع آوری پاسخ ها طول کشیده است. فکر می کنید چرا خبرنگارها از پاسخ به پرسش ها این قدر اکراه دارند؟
در جمع آوری داده ها، باید از همکاران بسیاری کمک می گرفتیم؛ و این خیلی طول کشید. به طور کلی، جمع آوری داده ها و اطلاعات از خبرنگاران، نه فقط خبرنگاران ایرانی، دردسرهایی دارد، چون از آن ها می خواهید از وقت خود بزنند و در واقع، به نوعی زندگی شان را مختل می کنید. می خواهید اطلاعاتی بسیار شخصی را درباره موضوعاتی بسیار حساس جمع آوری کنند.
ولی به خصوص، این تحقیق در مورد خبرنگارهای ایرانی از تمام تحقیقاتی که تا به حال داشته ام سخت تر بود. دلایل مختلفی دارد. خبرنگارها در وهله اول چندان مایل نبودند اطلاعات روانشناختی خود را در اختیار کسی بگذارند که نمی شناسندش. من در مراحل اولیه تحقیق، از این میزان از پارانویا یا شک و بدبینیِ خبرنگاران مبهوت شده بودم. نگرانی هایی بود از این که شاید حکومت آن ها را زیر نظر داشته باشد. بنابراین، واقعاً برایشان مهم بود که بفهمند با شرکت در این تحقیق، چه قدر امنیت شخصی شان در معرض خطر می گیرد. در واقع، فقط زمانی توانستیم این سد را از میان برداریم که خبرنگاران متوجه شدند من در ارتباط با مازیار بهاری هستم و ما با هم روی این پروژه کار می کنیم. از بین ۱۵۰ خبرنگاری که از آن ها درخواست همکاری کردیم، ۷۶ درصد موافقت کردند. و این عدد خیلی خوبی است.
بخش اول گفت و گوی وی را اینجا بخوانید.