آخرین به روز رسانی
2 مه 2021
سازمان مطبوع
آموزش و پرورش کرمان
جنسیت
مرد
قومیت
فارس
مذهب
شیعه
استان
کرمان
شغل
دانشگاهی
حکم دادگاه
بدون حکم، قتلهای زنجیرهای
وضعیت
کشته شده
مقام تعقیب کننده
وزارت اطلاعات
اتهام
نامعلوم
تاریخ تولد
1329
محل تولد
شهرستان بافت، کرمان
سهم پدر از تیزی چاقوها ۲۷ ضربه و سهم پسر هم ۱۰ ضربه چاقو بود.
وزارت اطلاعات ایران هیچگاه مسئولیت قتل حمید حاجیزاده را در پروژه «قتلهای زنجیرهای» بهصورت رسمی نپذیرفت، همچنانکه قتل دهها دگراندیش و نویسنده و مترجم دیگر را برعهده نگرفت، اما در پرونده قتل حمید حاجیزاده نیز شواهد و آثار و شهادتهای زیادی وجود دارد که نشاندهنده ارتکاب این جنایت توسط ماموران وزارت اطلاعات است.
قتلهای زنجیرهای، به دسته قتلهای سیاسی در دهه هفتاد شمسی در ایران گفته میشود که با هدایت مدیران وزارت اطلاعات در دوران ریاستجمهوری «اکبر هاشمی رفسنجانی» آغاز شد، و معروفترین نویسندگان و روزنامهنگاران ایرانی که منتقد حکومت بودند را به قتل رساندند، و سرانجام در دولت محمد خاتمی پایان یافت. اگرچه هیچگاه عاملان اصلی آن قتلها شناسایی و دادگاهی نشدند و تنها چند مامور وزارت اطلاعات دادگاهی شدند.
حمید حاجیزاده فعالیت ادبی خود را از دوران مدرسه آغاز کرد و به سرودن شعر میپرداخت. او در جوانی عضو و هوادار «جبهه ملی ایران» شد و از سال 1356 تا زمان وقوع انقلاب اسلامی ایران جزو فعالان انقلابی شهر کرمان بود.
پس از انقلاب او با دریافت لیسانس ادبیات فارسی از دانشگاه «شهید باهنر» کرمان، مشغول به تدریس ادبیات در مدارس کرمان شد.
طی این سالها کارهای ادبی و تحقیقی خود را ادامه داد، مقالاتی که اکثرا دارای موضعی انتقادی نسبت به سیاستهای نظام جمهوری اسلامی ایران بودند را نوشت.
همین نوشتهها و درخواست برای مجوز انتشار کتابهایش موجب شد تا علیه او در قسمت «حراست» اداره آموزش و پرورش کرمان پرونده امنیتی گشوده شود و در نهایت او را یک سال از شغل معلمی و تدریس تعلیق کردند.
او مدتی پس از آن برای تدریس به شهر «کهنوج» که شهری با آب و هوای بد در استان کرمان است منتقل شد.
این اتفاقها در اواسط دهه هفتاد خورشیدی، موجب منزوی شدن حمید حاجیزاده شد سالهای آخر عمرش را در انزوا و تنهایی سپری کرد و نوشتههایش را فقط بهصورت شفاهی برای دوستان و شاگردانش میخواند.
اما یک ماه پیش از کشته شدنش در سال 1377 تصمیم گرفته بود تا 3 کتاب شعرش را برای چاپ ارائه دهد. کتابهایی که همزمان با قتلش ناپدید شدند.
از آقای حاجیزاده آثار تحقیقی و ادبی متعددی به جا مانده است که از جمله میتوان به مجموعه سه جلدی «تاريخچه افيون و مشاهير ترياکی»، «فرهنگ فولکلور بزنجان و لک»، «کولی عاشق نمی شود»، «سرود گمشده» و تعداد زیادی آثار تحقیقی اشاره کرد.
«فرخنده حاجیزاده» خواهر حمید حاجیزاده که خود نویسنده و مدیر انتشارات «ویستار» است، درباره آخرین دیدار با برادرش در تابستان ۱۳۷۷ به «رادیوفردا» گفته است: «حمید یک ماه قبل آمد تهران و نمیخواست به کرمان برگردد. ما متاسفانه دلیل را نمیدانستیم. در سکوت مطلق آمد تهران و واقعا رغبت نداشت که برگردد. حالت عجیبی داشت. نمیدانم او را ترسانده بودند یا از جایی خبردار شده بود. ای کاش دهان باز میکرد و ای کاش چیزی میگفت و این بار عذاب وجدان را روی دوش ما نمیگذاشت که چرا بیشتر نپرسیدیم. من و برادرم محمد ساکن تهران بودیم و او را خیلی تشویق کردیم که با خانوادهاش به تهران بیاید. قول داد و رفت که برگردد، اما هرگز بازنگشت.»
فرخنده حاجیزاده از شیفتگی برادرش به داریوش فروهر میگوید و اینکه؛ «خیلی سهمگین بود خیلی. همه اتفاقاتی که در پاییز ۷۷ افتاد عجیب وحشتناک بود. مخصوصا با آن حالت و ارتباطی که ما با آقای مختاری داشتیم. به لحاظ فرهنگی با زندهیاد پوینده داشتیم، و من اصلا فراموش نمیکنم لحظه اول قتل فروهرها را، و آن حالت پرستو (فروهر) را که هنوز به یاد دارم. پرستو هم به یاد دارد که من رفتم و دستش را گرفتم و گفتم برادر من و بچهاش را هم کشتند. برادر من به شدت شیفته آقای فروهر بود.»
«محمد مختاری»، «جعفر پوینده» و «داریوش و پروانه فروهر» از جلمه دیگر نویسندگان و روشنفکرانی بودند که با فاصله کم از قتل حمید حاجیزاده کشته شدند. این 4 نفر تنها کسانی هستند که وزارت اطلاعات قتل آنان را در پرونده قتلههای زنجیرهای به عهده گرفته است.
«ارس حاجی زاده» یکی از فرزندان حمید که کمی پس از قتل به خانه میرسد، اینگونه صحنه را شرح میدهد: "دندونای بابام رو شکسته بودن. فکر کنم با چوب. استخونای انگشتاش معلوم بود. انگشتهای دست راستش رو قطع کرده بودن. بدنش سوراخ سوراخ بود. طناب انداخته بودن دور گردنش، از طناب رخت خونهی خودمون بریده بودن. غیر از استکان بابام سه تا استکان نعلبکی توی سینی بود.»
او صحنه قتل کارون برادرش را نیز اینگونه شرح میدهد: «چشمای کارون راست و ایستاده بود. دهنش رو پاره کرده بودن. وسط سینهش، پایین قلبش رو سوراخ کرده بودن...»
ارس حاجیزاده در مورد پیگیری قتل پدر و برادر خود گفته: «وقتی سرهنگ پوررضاقلی رییس وقت آگاهی کرمان در برابر سوالهای ما سرش را پایین میانداخت، هنوزم نفهمیده بودیم اصل ماجرا چیست. بیشتر از 2 ماه از قتل بابا و کارون گذشته بود که گفتند آقای مختاری مفقود شده. او به مراسم ختم بابا آمده بود. چندین روز بعد هم آقای پوینده ناپدید شد و بعد آقای فروهر و خانم اسکندری کشته شدند.»
فرخنده حاجیزاده درباره نتیجه پیگیریهای خود و خانوادهاش برای محاکمه قاتلان میگوید: «در تمام این سالها پیگیریهای ما ادامه داشت. همه جا رفتیم و هر کاری هم توانستیم کردیم. از طرفی هم از سوی وزارت اطلاعات تحت فشار بودیم و احضار و بازجویی میشدیم. در نهایت که گفتند یک اشتباه ساده بوده! یعنی با ضربات چاقو برادر و برادرزادهام را سلاخی کردند و گفتند اشتباه ساده بوده. چند سال پیش هم در آستانه بازنشستگی من، مرا مجبور کردند بنویسم که در قتل برادرم آنها مقصر نبوده اند... حمید قربانی اندیشهاش شد. فقط به جرم بیان و ابراز اعتقاداتش کشته شد.»